عاشقانه ها

نوشته هایی برای بهترین همسر دنیا

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۵/۲۷
    Lady

۲ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

۰۲
آبان

لابلای روزمرگیهای امروزت

یه نگاهی هم به گذشته بنداز

ادبیات نمیبافم!

گذشته بهت زخم میزنه. اگه شاد باشه، یه جور. اگه پر از غم هم باشه، یجور.

اما بهت ثابت میکنه دائما یکسان نباشد حال دوران!


این منم. مه تاب!

نقاشی ذهنم از شبای گذشته م یه رنگه، سیاه!

فقط یادمه یه پتجره باز بود که باد پرده کرم رنگ تور رو تکون میداد.

یه مهتاب نصفه نیمه هم از اون بالا شاهد گریه م بود.

سردی پاییز بود.

و قاصدک!


بهم کمک کن خدا. هنوز بهت نیاز دارم.

پ ن: معجزه یعنی خدا! که ...

  • مه تاب
۱۲
مرداد

هشت ساله بودم!

هشت ساله بودم و عاشق خیره شدن به منظره ی شهر، به خیابان ها، به شنیدن صدای بوق ماشین ها..به گذر عمر!

چه فرقی داشت لب جوی نشستن با گذر ماشین ها را از خیابان دیدن؟

 هشت ساله بودم!

هشت ساله بودم و تورا دیدم که به سمتم می آیی.

درست رو به رویم نشستی

پاره کاغذی را به سمتم گرفتی و گفتی: "بنویس"!

و من متحیر از لحن آمرانه ی تو، گفتم چه بنویسم؟

...

هشت ساله بودم و صادق!

و نوشتم، اسم کسی را...

"ضمیر مفرد مخاطب"

ده ساله بودی و عاشق!

و نوشتی "تو"

و آن روز چیزی در من طلوع می کرد. چیزی ورای احساسات کودکانه ام!

طلوعی از جنس عشق

عشقی که لحظه های پر از فراز و نشیب پشت سر گذاشت.

طلوعی که اکنون پس از چهارده سال هنوز به آن باور دارم و عمیقا آن را میپرستم...

هشت ساله بودم!

  • مه تاب